زواياى تاريخى آيات قرآنى

پدیدآورمهران اسماعیلی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 1777 بازدید
زواياى تاريخى آيات قرآنى

مهران اسماعيلى*

امروزه علم تاريخ، علم مطالعه جوامع گذشته، سير تحويل و تعامل بخش‏ها و عناصر آن با همديگر و با ديگر جوامع است. اين نوشتار بر آن است براساس چنين تعريفى از علم تاريخ نشان دهد برخى زواياى مفاهيم قرآنى تنها با به كارگيرى مطالعات تاريخى، به دست مى‏آيد و در اين زمينه، جايگزينى هم براى مطالعات تاريخى نمى‏توان يافت.
قرآن، كتاب مقدس مسلمانان زمانى كه نازل مى‏شد، تأثيرى عميق بر مخاطبان خود مى‏نهاد؛ درونشان را متحول مى‏ساخت؛ شوق را در آنان مى‏آفريد؛ گاه گريانشان مى‏كرد، گاه هراسان و گاه خرسند. قرآن سخنان خداوند با مردمانى بود كه بسيارى از ايشان به عنوان مقرّب (داراى رابطه نزديك با خداوند) شناخته شدند و چه احساسى داشتند مردمان آن زمانى كه به زبان خود، به تمام اشارات آن توجه داشتند. به عنوان نمونه بسيارى از جوانان انصارى به عنوان «قارى» شناخته شدند1 و اين امر حاكى از انس آنان با سخنان خداوند بود؛ اما قرآن چه تعاملى با آنها داشت كه اين‏گونه بدان دل بسته بودند؟ آيا مردمان اين زمانه نيز هر آنچه مردمان آن عهد، از قرآن مى‏فهميدند، دريافت مى‏كنند؟ چه موانعى براى چنين تعاملى وجود دارد و براى رفع آن بايد به دنبال چه راهكارهايى بود؟ آيا استفاده از فرهنگ لغت براى فهم واژگان قرآن كافى است؟ دانستن كلياتى از تاريخ پيامبر چطور؟
پيش از پاسخ به چنين پرسش‏هايى، نخست بايد پذيرفت كه جوامع بشرى در مسير تاريخى خود متحول و متغيير مى‏شوند و لزوماً همچون طبيعيات، منطقِ تكرار بر آن حاكم نيست. از اين‏رو انسان و حوزه‏هاى انسانى دائماً در معرض تغيير است و همين امر حاكى از ضرورت ارسال رسل بود. توجه به اين نكته، كمك مى‏كند كه در برداشت‏هاى اوليه از قرآن، از باور يقينى فاصله گرفته، احتمال نرسيدن به مفهوم تاريخى آيه را، در برداشت‏هاى محتمل بگذاريم. بنابراين بايد در پى علومِ كمكى بود. در اين صورت، تاريخ اسلام به عنوان يك دانش، نقش محورى در مطالعات قرآنى خواهد داشت و شايد بتوان گفت بدون مطالعات تاريخى نمى‏توان به مفهوم بسيارى آيات دست يافت.
ظهور خارجى قرآن در طول 23 سال تحقق يافت و از اين دوره بود كه دسترسى به آن براى مسلمانان ممكن گرديد. تمامى آيات قرآن خطاب به مردمان آن عصر، به‏ويژه ساكنان مكه و مدينه نازل گرديد و از همين رو آيات قرآن را به مدنى و مكى تقسيم كرده‏اند. بدين رو آياتِ ناظر به شرايط زمانه قرآن، حاوى بسيارى از ناگفته‏ها است كه به دليل آنچه حجاب عصر خوانده مى‏شود، ناشناخته مى‏ماند. با دانش تاريخ و رويكرد تاريخى نه تنها مى‏توان به دوره‏هاى گذشته بازگشت، بلكه مى‏توان در آن دوره زيست، و البته هر پژوهشگرى به قدر دانسته‏هاى خود از تاريخ جوامع بشرى هر دوره، مى‏تواند در آن عصر زندگى كند و به فهم و شناخت نزديك‏تر از پديده‏هاى آن دست يابد.
از طرف ديگر در جوامع بشرى افراد با يكديگر در تعامل‏اند، نهادها و سازمان‏ها شكل مى‏گيرند و روابط اجتماعى ايجاد مى‏شود. اين روابط و نقش‏ها را مى‏توان با رويكردهاى سياسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و... مطالعه كرد. اما وقتى جامعه در حوزه زمان قرار گيرد و به گذشته تبديل شود، مسئله به گونه‏اى ديگر خواهد بود. به آنچه در زمان «الف» جامعه گفته مى‏شود، در زمان «ب» تاريخ مى‏گويند و از اين‏رو در زمان «الف» جامعه‏شناسى به مطالعه آن مى‏پردازد و در زمان «ب» علم تاريخ. به عبارت ديگر تاريخ همان جامعه‏اى است كه زمانش سپرى شده است؛ با تمام ابعاد حيات و تحولش. در نتيجه تنها متد مطالعه آن علم، تاريخ و دانش‏هاى مرتبط با آن است. تمام جوانب و مسائل يك جامعه تاريخى، اعم از شخصيت‏ها، نهادها، علوم، ارزش‏ها، وضعيت سياسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى آن به مدد علم تاريخ بررسى مى‏شود. بر همين اساس شناخت جامعه‏اى كه قرآن، ميراث آن دوره است، مقدمه شناخت زوايايى از قرآن خواهد بود و به نظر نگارنده عمده آيات قرآنى، زواياى تاريخى كشف ناشده‏اى دارند كه در ادامه به چند نمونه آن اشاره خواهد شد.
اين تصور كه مردمان عرب آن دوره، همگى چنين يا چنان بوده‏اند، از همان تصورات كلى و يقينى است كه هيچگاه در صحت آن ترديدى نشده و در نتيجه براى كشف جزئيات بيشتر تلاشى صورت نگرفته است. امروزه شناسايى تمدن‏هاى عرب شبه جزيره پيش از اسلام، در كانون توجه محققان بسيارى قرار گرفته است و كشفيات باستان‏شناسانه آثار و رمزگشايى از خطوط باستانى هم به نتايج قابل توجهى دست‏يافته‏اند. علاوه بر اين منابع و متون اسلامى ـ به‏ويژه متون روايى غيرتفسيرى‏ـ اطلاعات قابل استفاده‏اى از آن دوره وجود دارد كه كمتر گردآورى شده و در تحليل‏هاى تاريخى به كار رفته‏اند. همگى اين داده‏ها عناصر اوليه بازسازى تاريخى جوامع گذشته را فراهم مى‏كنند. شناخت چنين جوامع و تمدن‏هايى در مسير تحول بشرى به منزله شناسايى و درك حلقه‏هاى زنجيره تحولات بشرى‏اند.
چنانچه قرآن‏پژوه با آداب، رسوم، عقايد، مناسك، آئين‏هاى مردم شبه‏جزيره عصر جاهلى آشنا باشد، مى‏تواند تشخيص دهد خطاب قرآن متوجه كيست، جهتش كدام است و هدف چه بوده است؛ در غير اين صورت مخاطب را عامه مردمان آن دوره مى‏شمارد و در تحليل خود بسيارى از عناصر را از دست مى‏دهد و گاه با غلتيدن در تفسير موضوعى، از بستر و فضاى تاريخى و در نتيجه معانى آيه فاصله مى‏گيرد.
پژوهشگر قرآنى، جامعه عرب پيش از اسلام را صرفاً با كلياتى مى‏شناسد؛ با شاخصه‏هايى چون كافر، بت‏پرست، منحط، ... . در واقع او چنين داده‏هايى را عمدتاً از خود آيات مى‏گيرد و گاه از رواياتى كه در تفاسير آمده‏اند و از اين رو در معرفت خود به آن عصر دچار دور مى‏شود و از آنجا كه جامعه عرب صدر اسلام را با تكيه بر متن قرآن مى‏شناسد، در توجه به اشارات مخفى قرآن كه با روش‏هاى تاريخى مى‏توانند ظاهر شوند، ناكام مى‏ماند. اينكه مردم مكه و مدينه چه خاستگاهى دارند، از چه زمانى در آن مناطق مستقر شده‏اند، از چه پشتوانه‏هاى فرهنگى و تمدنى برخوردارند، نوع اقتصادشان چگونه بوده، جزو جوامع شهرى قرار مى‏گيرند يا روستايى يا عشايرى و اينكه از چه طبقاتى تشكيل مى‏شده‏اند، چه آداب و رسومى داشته‏اند و از علوم و هنر چه بهره‏اى داشته‏اند، براى پژوهشگر راهگشا است.
ابتدايى‏ترين، پيش‏فرض تاريخى از آن دوره آن است كه جامعه مكه و جامعه مدينه، تفاوت‏هاى قابل توجهى داشته‏اند كه بخشى از آن به تاريخ هر يك از اين جوامع ارتباط دارد. اهالى مدينه از فرهنگى برخوردار بودند كه ريشه در تمدن كهن و نسبتاً پيشرفته آنان داشت، و در واقع از يمن به مدينه مهاجرت كرده بودند؛ در حالى‏كه مردمان مكه از بوميان حجاز شمرده مى‏شدند كه عمده بستگانشان به نام «كنانه» در بيابان‏هاى حجاز جزو عشاير بودند. از اين‏رو مدينه و مكه از نظر فرهنگى تفاوت اساسى دارند؛ لذا در بررسى آيات مكى و مدنى به اين نكته نيز بايد توجه داشت.
نكته ديگرى كه مى‏تواند پيش‏فرض مطالعات تاريخى قرآن قرار گيرد، توجه به جامعه‏شناسى تاريخى مردم اين منطقه است. مردم مكه اقتصادى دارند كه مبتنى بر دامدارى بازرگانى يا خدمات بازرگانى است؛ در حالى كه در مدينه اقتصاد عمدتاً بر محور كشاورزى است و دامدارى و بازرگانى در مرحله دوم و سوم قرار مى‏گيرد و اين مسئله بر جوانب ديگر حيات آنان تأثير مى‏نهد. شناخت اين تفاوت‏ها چگونه در قرآن‏پژوهى مفيد مى‏افتد؟
نيز مى‏توان به عامل مذهب در مدينه اشاره كرد. از آنچه در معابد تمدن باستانى يمن يافت شده، نشانى از نام «الله» نيست و آنان چون ديگر ملل، رب‏النوع‏هاى خاصى داشتند. اوس و خزرج و نيز قبيله خزاعه از قبايلى بودند كه موطنشان يمن بود.2 آنان همگى بت منات را مى‏پرستيدند.3 منات براى آنان رب النوع قضا و قدر و بركت بود. از اين‏رو آن را در كنار دريا نصب كرده بودند و براى باران‏خواهى نيز نزد آنها مى‏رفتند.4 آنان به بسيارى از بت‏هاى ديگر هيچ‏گونه باورى نداشتند؛ اما تحت تأثير آيين ابراهيم (پس از مهاجرت به يثرب) حج به جا مى‏آوردند؛ اما چون بر سر صفا و مروه بت‏هايى نصب شده بود، هيچ‏گاه سعى را به جا نمى‏آوردند؛ زيرا انجام سعى را، اداى احترام به بت‏هاى نصب شده روى صفا و مروه مى‏شمردند.5
پس از آنكه پيامبر به يثرب هجرت كرد، همچنان بسيارى از اهالى مسلمان شده يثرب به حج مى‏رفتند. آيه 158 سوره بقره (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَ‏آئرِ اللَّهِ... ) در همين فضا نازل شده است تا آنان را مجاب سازد زمانى كه هنوز مكه فتح نشده و در دست مكيان مشرك است، هرگاه خواستند به حج بروند، براى تكميل مناسك خود سعى را انجام دهند؛ هر چند روى آن تپه بتى نصب شده باشد. بدون نگاه تاريخى به مسئله اين پرسش پيش مى‏آيد كه ضرورت طرح بحث صفا و مروه چيست؟ آيا اين امر ويژگى و مزيتى بر ديگر مناسك حج داشته است؟
نكته قابل توجه كه از پرستش منات در ميان مردم يثرب به دست مى‏آيد، آن است كه احتمالاً آنان نسبت به مردم مكه از شرك فاصله بيشترى داشته‏اند. اگر چنين امرى صحت داشته باشد، بازخوانى مفهوم شرك در قرآن، با توجه به اين مسئله مى‏تواند نتايج جديدى را به همراه داشته باشد.
نمونه ءدومى كه در صدد طرح آنيم باز به باورهاى اوس و خزرج، ساكنان مدينه باز مى‏گردد. بخشى ديگر از اهل يثرب بنا به باورهاى خود زمانى كه براى اداى فريضه حج مى‏خواستند از مدينه به مكه بروند، پس از آنكه احرام بستند، نبايد زير سايه روند. از اين‏رو اگر پيش از حركت خود مى‏خواستند سرى به خانه خود بزنند، براى آنكه از زيرِ سردرِ خانه وارد نشود، از پشت بام يا روى ديوارها وارد خانه مى‏شدند و در اين فضا آيه 189 سوره بقره نازل شد و از آنان خواسته شد از در وارد خانه شوند. با توجه به اينكه چنين باورها و عقايدى صرفاً به مردم يمنى‏تبار اوس و خزرج و خزاعه نسبت داده شده است، از اين رو مخاطب چنين آياتى صرفاً ايشانند و نه عموم مردمان جاهلى.
در مقابل آياتى وجود دارد كه صرفاً به برخى عناصر فرهنگى و تاريخى اقوامى اشاره مى‏كند كه عمدتاً اهل مكه‏اند. به عنوان نمونه در منابع روايى، اشاراتى به اين نكته وجود دارد كه نظام خانواده در مكه نظامى پدرسالارانه بود؛ اما اين نهاد در يثرب وضعيت متفاوتى داشت. از اين‏رو جايگاه زنان مدينه در خانواده با وضعيت زنان مكه در خانواده‏هايشان تفاوت مى‏كرد. آيه زدن زنان (نساء، آيه 34) در مدينه نازل شد؛ اما مخاطب اين آيه مردان مهاجر بودند، نه انصار. در واقع دستور خداوند به زدن زنان نوعى سياست تربيتى است كه خداوند براى تغيير رفتار مردان قريشى در مدينه، در نظر گرفته است و ناظر به همان دوره است.6
شناخت ساختار سياسى ـ اجتماعى شهرها نيز مى‏تواند بسيار مفيد باشد. آيا اوس و خزرج را تنها به همان جنگ‏هاى دايمى مى‏توان شناخت؟ آيا توجه داريم كه درباره شخصيت‏هاى موءثر در زندگانى پيامبر كه منشأ نزول بسيارى از آيات شدند بايد به انتساب قبيله‏اى آنها توجه داشت؟ آيا مى‏توان پذيرفت كه يثرب از ويژگى‏هاى شهر برخوردار بوده است؟ آيا نظام ادارى، قضايى، امنيتى و رفاهى متمركز شهرى در آن وجود داشته است يا خير؟ آيا مردم بدان معنا كه امروزه ما مى‏فهميم، شهروند بوده‏اند؟ درباره مكه نيز مى‏توان چنين پرسش‏هايى را طرح كرد كه نشان مى‏دهد با ترديد در دانسته‏هاى پيشينى، مى‏توان درپى كشف جزئيات بيشترى بود؛ جزئياتى كه با روش‏هاى تاريخى و متن شناختى به دست مى‏آيند.
شناخت جزئيات قبايل در مكه و مدينه(قبيله‏شناسى) مفهوم بسيارى از آيات را روشن‏تر خواهد كرد. به عنوان نمونه نبايد تصور كرد كه در يثرب تنها دو قبيله بت‏پرست (اوس و خزرج) و سه قبيله يهودى (بنى‏قريظه و بنى‏نضير و بنى‏قينقاع) حضور داشتند. اوس و خزرج به قدرى بزرگ شده بودند كه خود به قبايل متعددى تبديل شده بودند. از اين رو يثرب را بايد با تيره‏هاى متعدد خزرجى و اوسى تصور كرد كه از نظر سياسى ـ اجتماعى، مستقل عمل مى‏كردند. بخشى از تيره‏هاى اوسى تا پنج سال پس از حضور پيامبر در مدينه همچنان بت مى‏پرستيدند و با قبايل يهودى بنى‏نضير و بنى‏قريظه هم‏پيمان بودند.7 و آنها پس از تبعيد بنى‏نضير، نبرد خندق و سركوب بنى‏قريظه مسلمان شدند و از آن‏رو كه بسيارى‏شان با حكومت پيامبر مخالف بودند، منافق خوانده شدند.8
بازخوانى مفهوم منافق در آيات مدنى با توجه به بازسازى فضاى تاريخى آن، بسيار به فهم مخاطبان اين آيات، فضاى آن لحظه و تأثيرات نزول وحى كمك مى‏كند. توجه به اين نكته ضرورى است كه انگيزه‏هاى هر يك از دسته‏ها در مخالفت باطنى با پيامبر تفاوت دارد و نمى‏توان با تفسير موضوعى آيات نفاق به زواياى مفاهيم اين آيات رسيد. برخى منافقان، قريشى بودند، برخى اوسى و برخى خزرجى. انگيزه‏ها، دلايل، محدوده زمانى فعاليت هر يك از اين گروه‏ها ممتاز از گروه‏هاى ديگر است. از اين‏رو شناسايى تاريخى گروه‏هاى نفاق، فهم صحيح آيات را ممكن‏تر مى‏سازد. منافقانى كه در سوره بقره مورد خطاب الهى قرار دارند با منافقان سوره توبه يكى نيستند و اساساً شرايط يكسان نيز ندارند. درباره سوره منافقون هم مسئله همين گونه است.
درباره مفهوم كفر در آيات مدنى نيز مى‏توان به نكاتى اشاره كرد. به عنوان مثال مى‏توان متوجه شد كه اگر در آيه 75 سوره مائده از واژه كافر در كنار يهوديان اشاره شده، به چه دليل اين امر اتفاق افتاده است. واژه كافر در اين آيه اشاره به تيره‏هاى اوسى دارد كه با يهوديان يثرب هم‏پيمان بودند و در كنار مسلمانان در آنجا زندگى مى‏كردند. از اين‏رو نمى‏توان تمام يهوديان يثرب را مشمول آيه دانست؛ چرا كه بسيارى از يهوديان از حاميان پيامبر يا جزو گروه بى‏طرف باقى ماندند و برخى‏شان نيز در ركاب او شهيد شدند.9 همچنين نمى‏توان همه منسوبان به اوس و خزرج را كه بعدها انصار ناميده شدند، ستود.
با دانستن جزئيات ارتباطات اجتماعى و فرهنگى يثرب در آغاز حضور پيامبر در آنجا، مثلث يهود، كفار و مسلمانان و روابط متقابل آنان با هم، بيش از نيمى از آيات سوره بقره رمزگشايى مى‏شود و شايد با شناخت بهتر آيات اين سوره دانست چرا پيامبر هنگامى كه انصار در جنگ حنين همراه با ديگر مسلمانان پا به فرار نهادند، آنان را با عبارت «يا اصحاب سورة البقرة» فرا خواند.10
در بسيارى از آيات گزارش‏هاى تاريخى مفسران ناكافى است. از اين رو پژوهشگران اين دوره را به بيش از آنچه مفسران دوره‏هاى پيشين دريافته‏اند رهنمون نمى‏كند. علاوه بر اينكه گاه پژوهشگر در ميان داده‏هاى متفاوت ابن عباس، قتاده، سدّى، مجاهد، حسن بصرى و... متحير مى‏ماند؛ در حالى‏كه واقعيت تاريخى با مطالعات تاريخى در دسترس است.
البته آسيب‏شناسى منابع تفسيرى به همين قدر نيز محدود نمى‏شود؛ بلكه عموم راويان روايات تفسيرى فاقد نگاهى تاريخى به مسائل بوده‏اند و صرفاً پس از اطمينان از سند حديث، از آن بهره مى‏برده‏اند. حتى طبرى هنگامى كه تفسير مى‏كند از اطلاعات تاريخى خود كمتر استفاده مى‏كند. تفصيل آن در اين مقال نمى‏گنجد.
علاوه بر مطالعات تاريخى بسيارى از دانش‏هاى تاريخ مى‏توانند به مدد مطالعات قرآنى بيايد. باستان‏شناسى كتيبه‏شناسى، زبان‏هاى باستانى و... همگى علومى هستند كه مى‏توانند در خدمت قرآن‏پژوهى قرار گيرند؛ به‏ويژه در شناخت گزارش‏هاى قرآنى از اقوام و ملل گذشته كارايى فراوان دارند.
بحث از زبان‏هاى رايج در دوره نزول آيات و كاربرد واژگان و دامنه معانى آنها به مباحث زبان‏شناسى تاريخى باز مى‏گردد. اينكه چرا خداوند در سخنان خود از واژگان جوامع و قبايل متعددى بهره برده است، بى‏نياز از مباحث زبان‏شناسانه و تحليل‏هاى تاريخى نيست. به عنوان نمونه در آيات سوره حشر زمانى كه خداوند به درخت خرما مى‏خواهد اشاره كند، از كلمه «لينة» استفاده مى‏كند كه مختص قبايل اوسى است.11 چرا واژه‏اى كه كاربرد گسترده‏ترى دارد به كار نرفته است و اين نوع كاربرد حاكى از چه مسايلى است؟
در همين سوره كه بنا به روايت ابن عباس نام ديگر آن سوره بنى‏نضير است و درباره پيكار يهوديان بنى‏نضير با پيامبر نازل شده است، به حصن يا قلعه اشاره شده است. آيا داده‏هاى باستان‏شناسانه چنين مدعايى را اثبات مى‏كند؟ آيا در مدينه قلعه‏هاى متعدد وجود داشته؟ «قُرَى محصنه» در اين سوره به چه معنا است؟ به معناى برج و بارو و ديوارهايى است كه گرد روستايى كشيده شده است؟ آن روستاهاى مستحكم، كجا و به چه نام بوده‏اند و اكنون چه نشانى از آنها باقى مانده است؟
علاوه بر گزارش‏هاى قرآنى از جامعه صدر اسلام، برخى داستان‏هاى انبياء نيز هنوز در پرده ابهام قرار دارند. به هر حال هر جامعه‏اى در زمان و مكان مشخص زندگى كرده‏اند؛ وگرنه مورخان حكايات فاقد زمان و مكان را افسانه مى‏خوانند. اما قصص قرآنى گزارش‏هاى حقيقى از جوامع پيشن‏اند؛ جوامعى كه وجود داشته‏اند و غالب آنچه درباره برخى از آنان كشف شده، گزارش‏هاى قرآنى را تأييد مى‏كنند. به نظر مى‏رسد بيش از مطالعه و نقد روايت‏هاى تفسيرى در اين زمينه كه گاه از آن به اسرائيليات ياد مى‏شود، پژوهشگران قرآنى بايد به تأليفات و نتايج كاوش‏هاى باستان‏شناسانه توجه كنند. يكى از منابعى كه در اين زمينه مى‏توان معرفى كرد اثر دكتر محمد بيومى مهران است12 كه به تازگى با عنوانى متفاوت به زبان فارسى برگردانده شده است.13

پى‏نوشت‏ها:

* دانش آموخته حوزه علميه و دانشجوى دكتراى تاريخ اسلام دانشگاه تربيت مدرس.
1. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 1، ص 52.
2. كلبى، جمهرة انساب العرب، ج 2، ص 269؛ همو، نسب معد و اليمن الكبير، ج 2، ص 7.
3. همو، الاصنام، ص 6؛ المحبر، ص 316 ؛ أرزقى، تاريخ مكه، ج 1، ص 125.
4. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 2، ص 147 ؛ سيره ابن هشام، ج 1، ص 56 ؛ المفصل‏فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 250.
5. أرزقى، تاريخ مكه، ج 1، ص 213.
6. براى توضيحات بيشتر ر. ك: مهران اسماعيلى، زن از نگاه خليفه دوم، پايان‏نامه كارشناسى تاريخ موءسسه آموزش عالى باقرالعلوم، 1379.
7. طبقات الكبرى، ج 3، ص 18 و نيز ج 4، ص 383 ؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 83.
8. سيره ابن هشام، ج2، ص 347؛ تاريخ طبرى ج3 ص 90.
9. طبقات الكبرى، ج 1، ص 501؛ ابن شبه، تاريخ المدينه، ج 1، ص 173 ؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 209؛ سيره ابن هشام، ج 2، ص 362.
10. شيخ مفيد، الارشاد، ج 1، ص 132؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 63؛ طبقات الكبرى، ج 2، ص 151 و نيز ج 4، ص 19.
11. الاتقان، ج 1 ص 390.
12. دراسات تاريخية فى القرآن الكريم، 5 مج، بيروت، دار النهضة، 1988.
13. بررسى تاريخى قصص قرآن، ترجمه محمد راستگو و مسعود انصارى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1383.

مقالات مشابه

تفسیر تاریخی قرآن کریم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی

نقش خدا در تاریخ از منظر قرآن کریم

نام نشریهقبسات

نام نویسندهمحمد حسین دانش کیا

چشم اندازی از فلسفه پیشگوئی های تاریخ قرآن کریم

نام نشریهحسنا

نام نویسندهعماد صادقی, امیر فتاحی, نرگس شکربیگی

قانونمندی تاریخ و ویژگی های آن در قرآن

نام نشریهتاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی

نام نویسندهسیدضیاءالدین میرمحمدی, محسن الویری

قانونمندی تاریخ و ویژگی های آن در قرآن

نام نشریهتاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی

نام نویسندهسیدضیاءالدین میرمحمدی, محسن الویری

المجتمع و التاريخ في المنظر القرآني

نام نشریهالتوحید(عربی)

نام نویسندهمحمدتقی مصباح یزدی

رویکرد قرآن به تاریخ

نام نشریهرشد آموزش تاریخ

نام نویسندهحسن پرهون